بدون لینک

بدون لینک

بدون لینک

بدون لینک

تفاوت سادیسم و مازوخیسم

چهارشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۱۵ ق.ظ

 تفاوت سادیسم و مازوخیسم


سادیسم و مازوخیسم، دو واژه‌ای که روان‌کاوی فرویدی بر سر زبان‌ها انداخت، حضور تأثیرگذار و سایه‌ی سنگین خود را بر نظریه‌ی روان‌کاوی قرن بیستم حفظ کردند، و تأثیر انکارناپذیرشان به هزاره‌ی سوم نیز کشیده شده است. اکنون دیگر هر کس با سواد مختصری در این حوزه‌ها، اطلاعات اولیه‌ی از این دو واژه می‌داند، و می‌داند هر کدام در کل به چه چیز دلالت دارد. یکی از این دست اطلاعات اولیه که بسیاری می‌دانند، این است که این دو اصطلاح از نام دو نویسنده گرفته شده است: سادیسم از نام مارکی دوساد، و مازوخیسم از نام لئوپولد زاخر مازوخ. دو اشراف‌زاده‌ی نامتعارفی که به کل نظام روابط جنسی عصر خود پشت پا زدند و در اندیشیدن و پرداختن به امر جنسی، به افق‌هایی رسیدند که حتی فکر آن تن هم‌عصرانشان را می‌لرزاند.


قرن بیستم را قرن مارکس، نیچه، فروید، هیتلر، استالین و چندین نفر دیگر نامیده‌اند، و از منظری دیگر، می‌توان به نوعی آن را قرن مارکی دوساد نامید. حجم متونی که در ستایش از ساد در این قرن منتشر شده، شگفت‌انگیز است. فیلسوفان و منتقدان ادبی، از چپ و راست، مدرن و پست‌مدرن، فیلسوف و نویسنده، همه با هم ناگهان به ستایش ساد برخاستند، و تعدادی از بزرگ‌ترین متفکران قرن برگ‌های فراوانی در اعلام شگفتی خود از خلاقیت و نبوغ و تهور ساد سیاه کردند. فروید، آدورنو و هورکهایمر، ژرژ باتای، رولان بارت، ژاک دریدا، موریس بلانشو، ایهاب حسن و پازولینی، فقط چند نام از فهرست طولانی ستایشگران ساد است. اما همان قدر که حجم آثار موجود در بررسی ساد شگفت‌انگیز است، سکوت سنگین قرن بیستم درباره‌ی مازوخ نیز عجیب است.


شاید تنها متفکر بزرگی که به طور جدی به آثار مازوخ پرداخته، ژیل دلوز باشد. دلوز رساله‌ مهمی دارد با عنوان سردی و قساوت (Coldness and Cruelty)، که در آن به بررسی آثار مازوخ، به خصوص مهم‌ترین رمان او، یعنی ونوس خزپوش (Venus in furs) می‌پردازد. دلوز مهم‌ترین ویژگی این رمان را «سردی» در روایت و شخصیت‌های ماجرا می‌داند، و در بین ایده‌های بسیاری که حول این مفهوم می‌پروراند، با ظرافت بر نقش عمده‌ی مجسمه‌ها در این رمان تأکید می‌کند. خانه‌ی اشرافی واندا، قهرمان زن داستان، پر از مجسمه‌هایی در ابعاد گوناگون است، و واندا با اصرار سورین، مردی که خود را اسیر و برده‌ی زن کرده است، در قساوت و بی‌رحمی تا آن‌جا پیش می‌رود که به لحاظ عاطفی با مجسمه‌های خانه‌اش تفاوتی ندارد: «مشخصه‌ی اصلی مازوخیسم و خصلت تئاتری آن، شکل خاصی از قساوت است که زن شکنجه‌گر برمی‌گزیند: قساوت امر ایده‌ال، نقطه‌ی منحصربه‌فرد انجماد، نقطه‌ای که در آن ایده‌الیسم به واقعیت می‌پیوندد. » گویا دلوز در این رساله بحث‌های مفصلی درباره‌ی دیالکتیک فرهنگ و طبیعت با اتکا به این رمان پیش کشیده است، که چون کتاب دلوز را در دست‌رس نداشتم، طرح آن‌ها با اتکا به شرح‌های اینترنتی کار بی‌مورد و بی‌ارزشی است.


اما دلیل اصلی نوشتن این یادداشت، گزارشی است کوتاه از برخورد اولیه و تا حدی بی‌واسطه‌ و شخصی‌ام با این رمان، که برخی از بخش‌های آن شاید در مورد هر خواننده‌ی ایرانی صادق باشد. برای من نوعی ایرانی، که سال‌ها به دلیل اتکای صرف به منابع فارسی، تحت سانسور هولناک فصل‌های جنسی کتاب‌ها، ادبیات داستانی می‌خواندم، و رادیکال‌ترین شکل خیانت و رابطه‌ی غیرعادی جنسی را در رمان‌های الکساندر دوما، آنا کارنینا و ترجمه‌های تکه‌پاره‌ از کوندرا تجربه کرده بودم، روبه‌رو شدن با این حجم و شکل از جسارت جنسی به سختی هضم‌شدنی است. نگاه مازوخ به امر جنسی را حتی با نگاه ساد و باتای هم نمی‌‌توانم مقایسه کنم، چه رسد به خیانت‌های رمانتیک شخصیت‌های دی اچ لارنس، یا ملال‌های جنسی فرهیختگان آثار کوندرا، یا حتی صراحت غافلگیرکننده و جذاب هنری میلر. همین مسکوت گذاشتن دست‌آوردهای ادبی او در جهان غرب، جهانی که قاعدتاً از کنار چنین متنی که در قرن نوزده نوشته شده به راحتی نمی‌گذرد، گویای بسیاری از مسائل درباره‌ی این نویسنده‌ی اتریشی است.


بنیان اصلی ساختار «ونوس خزپوش» را می‌توان بازی هیستریک امیال زن و مرد قهرمان داستان دانست. مرد دانشجوی جوانی به نام سِوِرین Severien، که سر و وضعی مناسب و زندگی مرفهی دارد، در زمان دانشجویی در همسایگی خود با زن جوانی به نام وانداWanda آشنا می‌شود، اشراف‌زاده‌ای بسیار زیبا که مرد جوان را اسیر خود می‌کند. مرد، که در خود تمایل به بردگی و شکنجه شدن را پیش از این آشنایی کشف کرده بود، فهمید که در هیأت این زن می‌تواند آرزوهایش را محقق سازد. به این ترتیب، رابطه‌ی ارباب و بنده بین واندا و سورین شکل می‌گیرد که کل روایت بر آن استوار است. «ونوس خزپوش» از بسیاری جهات شبیه آثار ساد نیز هست: دیالوگ‌های طولانی و ارائه‌ی ایده‌ها از طریق شخصیت‌ها، بحث‌های مفصل، و در بسیاری از موارد پرمغز و دقیق درباره‌ی هنر مدرن، اشاره‌های بسیار به رمانتیسیسم آلمانی، به خصوص گوته و شیلر، و بخش‌های دیگری که برای خواننده‌ی امروز شاید کسالت‌بار به نظر برسد، اما در معرفی شخصیت‌ها و نشان دادن وجوه متعدد شخصیت آن‌ها بسیار به کار می‌آید. مازوخ اولین نویسنده در نوع خود است، و عجیب نیست که او نیز مانند ساد، میل به نظریه‌پردازی درباره‌ی ایده‌هایش را از طریق خود رمان ارضا کند. اما رابطه‌ای که بین این دو شخصیت اصلی رمان وجود دارد رابطه‌ای بسیار پیچیده و چندبعدی است، از آن دست روابطی که باید در آثار خدایان شخصیت‌پردازی، نظیر داستایفسکی و تالستوی و دیکنز به دنبالش بود.


«ونوس خزپوش» را می‌توان «رومئو و ژولیت»ی در سطح روانی شخصیت‌ها دانست. ایده‌ی اصلی رومئو و ژولیت، بر تأخیر زمانی استوار است: هم رومئو و هم ژولیت، همیشه زودتر یا دیرتر از موعد سر قرار حاضر می‌شوند، و همین تعویق و تأخیرها موتور محرکه‌ی روایت است. در «ونوس خزپوش» نیز این نیروی اولیه وجود دارد، با این تفاوت که تأخیرها همیشه در سطح میل اتفاق می‌افتد. میل سورین هیچ گاه با میل واندا منطبق نیست: زمانی که سورین روزهای اوج اشتیاق به برده شدن را سپری می‌کند، واندا چندان راغب به ایفای نقش ارباب نیست و بیشتر از او انتظار عاشقی متعارف را دارد، و معدود زمان‌هایی که سورین از برده شدن خسته شده و دیگر تحمل نمی‌کند چنین در برابر دیگران خوار و خفیف شود، واندا سنگ‌دلانه‌ترین رفتارها را با او می‌کند و بدترین شکنجه‌ها را بر برده ـ معشوقش روا می‌دارد.

پایان رمان نیز پایان زیرکانه‌ای است. پس از هولناک‌ترین صحنه‌ی داستان، که دوست یونانی واندا، سورین را به ستون می‌بندد و در حضور واندا، با شلاق به جان او می‌افتد، رابطه‌ی این دو پایان می‌پذیرد. چند سال بعد، واندا نامه‌ای به سورین می‌نویسد و مدعی می‌شود که هدف اصلی او از تمام آن شکنجه‌ها، درمان معشوقش بوده است، و قساوت و سنگ‌دلی خود را بخشی از تلاش برای درمان معشوق می‌داند. روشی هگلی: واندا بیماری سورین را تا آخرین مرزهایش ادامه می‌دهد و تا اخرین حد ممکن به آن دامن می‌زند، تا جایی که بیماری به حد اشباع می‌رسد، و بیمار از این طریق وارد مرحله‌ی دیگری می‌شود و زندگی تازه‏‌ای را آغاز می‌کند. مازوخ با شرح فرایند درمان نامتعارف سورین، در واقع انگشت بر زخمی می‌گذارد که بشر همیشه در پنهان کردن آن تلاش می‌کرد. اثرات این افشاگری شجاعانه، این توان استثنایی برای رودر رو کردن انسان با زخم‌های درون خود، در زندگی انسان هزاره‌ی سوم نیز مشهود است.

خودآزاری Masochism

مازوخیسم یا انحراف خودآزاری عکس سادیسم است. در این حالت شخص مازوخیست تنها از شکنجه و عذاب وارد شدن بخود کسب لذت می‌کند و میل دارد پیوسته مورد طعن و عذاب و ناسزا و رنج قرار گیرد.

تعریف
انحراف مازوخیسم یا شهوت خودآزاری، نقطه‌ی مقابل انحراف جنسی سادیسم یا دیگرآزاری است. یک فرد سادیستیک ازآزار واذیت کردن دیگـــران لذت جنسی می‌برد، اما یک انسان مبتلا به «مازوخیسم» از عذاب و شکنجه‌‌أی که خودش متحمل می‌شود لذت جنسی کسب می‌کند. افرادی که به این نوع انحراف مبتلا هستند بشدت تمایل دارند که چه به وسیله‌ی خود و چه از طرف دیگران، آزار ببینند یا حتی شکنجه شوند. کامیابی روانی این بیماران، جز با زجر و آزار دیدن حاصل نمی‌شود.

تمامی روان‌شناسان در دوره‌های مختلف، خوی تجاوز و تعدی یا به بیان دیگر غریزه‌ی تخریب و مرگ را یکی از غرایز طبیعی افراد بشر و منشأ انحراف سادیسم دانسته‌اند. انحراف مازوخیسم یا خودآزاری نیز ریشه در همین غریزه دارد. با این تفاوت که واکنشهای بیمار مبتلا به مازوخیسم با بیمار سادیست فرق می‌کند.

هنگامی که تمایلات قهرآمیز غریزه‌ی مرگ در عوامل روانی انسان حادث شد، از دو حال خارج نیست، یا انسان به پیروی از این غریزه به تخریب و شکستن اشیا و آزار دیگران می پردازد و به این ترتیب غریزه‌ی خود را ارضا می‌کند یا اینکه محدودیتهای طبیعی و اجتماعی به او اجازه‌ی این کار را نمی‌دهند؛ برای مثال طفل به دلخواه خود نمی‌تواند آنچه را که در دسترسش قرار می‌گیرد بشکند و یا مثلاً سر گربه را از تنش جدا سازد. در این صورت غریزه‌ی تخریب و مرگ به جای اینکه متوجه دنیای بیرون انسان شود، به درونش راه می‌یابد و خود انسان را هدف قرار می‌دهد و به این ترتیب، تمایلات قهرآمیزانسان به جای دیگران روی خود او پیاده می‌شود. به بیان دیگر انحراف مازوخیسم و سادیسم هر دو از یک منبع سرچشمه می‌گیرند ولی در مازوخیسم غریزه‌ی تخریب و مرگ به جای اینکه روی دیگران عمل کند، بر خود بیمار مبتلا اثر می‌گذارد.

گروه‌های زیادی از مردم مبتلا به مازوخیسم هستند؛ مثلاً مرتاضان و یا افرادی که در پاره‌‌أی موارد به استقبال مرگ می‌روند و یا اشخاصی که در مواقع خطر و پیش‌آمدهای ناگوار و مصیبت‌بار، به جای اینکه برای رفع مشکلات خود تدابیر منطقی‌‌ای بیندیشند، خود را هلاک می کنند. بعضی از مبتلایان به مازوخیسم نیز، دراین موارد، در واقع قصد انتقامجویی و یا کشتن دیگران را دارند. این _ نوع سادیسمی ارضای غریزه _ اما به جای این کار، خود را از بین می‌برند.

انواع مازوخیسم:

انحراف مازوخیسم را از نظر شدت و ضعف به سه دسته تقسیم کرده‌اند:

مازوخیسم روانی، مازوخیسم احساساتی و مازوخیسم جسمی یا فیزیولوژیکی.

توجه به این نکته ضروری است که به طور معمول، حالات مذکور تا حدودی در زندگی جنسی افراد بشر وجود دارند، و تا هنگامی که جنبه‌ی عادی داشته، ازحد و مرز معمولی تجاوز نکنند، امری کاملاً طبیعی به شمار می‌روند اما اگر به صورت‌های شدید و خاص یا به عبارت دیگر انحرافی جلوه کنند و یا بتدریج به صورت عادت در‌آیند، وجود انحراف را محقق می‌سازند.

مازوخیسم روانی

مازوخیسم روانی حالتی است که در زندگی جنسی عادی مردم دیده می‌شود. بعضی افراد در زندگی جنسی، خود را ازهر لحاظ در اختیار فرد محبوب خویش قرار می‌دهند و هر نوع خفتی را که از طرف وی به آنها تحمیل شود، می‌پذیرند. چنین رابطه‌ی جنسی‌ای بین زن و مرد را می‌توان طبیعی و عادی دانست، اما اگر روابط از این مرز تجاوز کند و جنبه‌ی ارباب وغلامی پیدا کند و یکی از طرفین تا حدی که برده‌ای از اربابش اطاعت و فرمان‌برداری می‌کند، بنده‌وار خواست‌های طرف مقابلش را اجابت کند، می‌توان گفت که به انحراف مازوخیسم روانی دچار شده است.

مبتلایان به این نوع مازوخیسم، جز دشنام و خفت و خواری چیزی نمی‌طلبند و زخم زبان، اهانت و ناسزا آنها را به اوج لذت جنسی می‌رساند. مازوخیست‌های روانی، تا زمانی که از کسی دشنام نشنیده‌اند یا شخصی آنها را تحقیر نکرده است، ناراحت و ناآرامند. البته باید توجه داشت که این نوع مبتلایان هنگام آمیزش جنسی، میلی به تحمل آزار ندارند بلکه از شنیدن کلمات رکیک و اهــانت آور، لذت می برند. بسیاری از زنان جوان و تحصیل‌کرده و برومندی که با مردانی به مراتب پست‌تر از خود ازدواج می‌کنند و یا به مردان درشت و قوی‌هیکل گرایش دارند، مبتلا به مازوخیسم روانی هستند. این زنان در برابر قوی‌هیکل بودن مرد که صفتی به اصطلاح بارز به شمار می‌رود، کلیه‌ی معایب و نقایص اخلاقی و ذاتی او را بسادگی نادیده می‌گیرند.

به طورکلی می توان گفت که منحرف مازوخیست، یک انسان خفت‌طلب واهانت‌جو است و به هر ترتیبی که بتواند خود را به دیگری تسلیم می‌کند و بدون قید و شرط در اختیار او قرار می‌گیرد تا تمایلات روانی و انحرافی‌ خود را اقناع کند.

هرشفلد مثال جالبی در این مورد دارد. او گزارش می‌دهد که زن جوانی در زمان جنگ، یک زندانی فرانسوی را برای مدت هشت ماه در اتاقش مخفی کرده و خود را بدون قید و شرط ، برای انجام هر نوع عمل جنسی دراختیار وی گذاشته بوده است. تحقیقات بعدی نشان می‌دهد که این زن دارای عنن کامل بوده و تنها دلیل تسلیم بدون قید وشرط او به زندانی فرانسوی، انحراف مازوخیسم وی و شعف و نشأت جنسی‌‌ای بوده که از این راه به آن دست می‌یافته‌ است.

مازوخیسم احساساتی

بعضی از افراد مبتلا به مازوخیسم که معمولأ کمرو، جاهل و بی‌سواد هم هستند، از آشکار شدن انحراف خویش خودداری می‌کنند و به درون خود پناه می‌برند. این افراد می کوشند با تجسم صحنه‌های مختلف مازوخیسم از راه فکر و خیال، تمایلات غیر‌عادی خود را ارضا کنند. این دسته از منحرفان مازوخیسم را مازوخیسم‌های احساساتی و انحراف آنها را مازوخیسم احساساتی گویند.

مازوخیسم فیزیولوژیکی

مازوخیسم فیزیولوژیکی که حادترین و واقعی‌ترین وجه مازوخیسم است حالتی است که انسان را وا‌می‌دارد تا از احساس درد و رنج، لذت ببرد و بدن خود را با اشتیاق درمعرض زجر و درد و عذاب قرار دهد. برای شخصی که به انحراف مازوخیسم فیزیولوژیکی مبتلاست، درد مفهوم خود را از دست داده و حتی لذت و شعف می‌شود. مبتلایان به این نوع مازوخیسم که تعدادشان از مبتلایان به دو نوع دیگر بیشتر است، از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت.

ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس لامسه

شخص مبتلا به مازوخیست فیزیولوژیکی، ابتدا به وسیله‌ی حس بویایی و چشایی خود، لب‌های شریک جنسی‌اش را به طور عادی می‌بوید و با زبان آنها را لمس می‌کند، ولی بتدریج وارد مرز اعمال انحرافی می‌شود و به بوییدن مواضع جنسی و مزه کردن آنها و حتی خوردن فضولات بدن شریک جنسی خود می‌پردازد.

ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس ‌بینایی و شنوایی

شخص مازوخیست میل شدیدی به مشاهده‌ی اعضای لخت بدن شریک جنسی‌اش دارد و از شنیدن حرفهای اهانت‌آمیز و فحشهای رکیک در هنگام آمیزش جنسی لذت می‌برد. در واقع همانقدر که مبتلا به انحراف سادیسم از ادای کلمات توهین‌آمیز لذت می‌برد، مبتلا به مازوخیسم از شنیدن این کلمات به شعف روانی می‌رسد.
منابع
آریانا بهشت

  • آریانا بهشت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی